گفتگوی صریح ،بی پرده ،خواندنی وتاریخی حجت الاسلام سید مرتضی حسینی با روزنامه ولایت قزوین
به گزارش قزوین فردا به نقل از روزنامه ولایت (94/8/20)/مقدمه: سال 1366 اول راهنمایی بودم و پایم به مسجد حضرت ابوالفضل باز شده بود کلاسهای قرآنی و از همان ایام با جمعی از بندگان خدا آشنا شدم که مدتی بعد به درجه رفیع شهادت نائل آمدند مردانی که با خدای خود عهد بسته بودند شهیدانی چون علی جهانشاهی، بهمن همایونی، حسین سرباز، جمیل لشکری، علی امینی، کیانی انبوهی و ... یادشان بخیر و من در این فضا رشد کردم دهه هفتاد و فعالیتهای سیاسیام را با انصار حزبا... تهران شروع کردم که بعد از سال 1376 دوم خردادیها که آمدند من همچنان به اعتقادات سیاسی خودم پایبند بودم، گرچه امروز که به گذشته نگاه میکنم، میبینم که بعضی از حرکات، افراطی بود. درگیریهای سیاسی دوران دوم خرداد که به خاطر اعتقاداتم در آن شرکت داشتم مراسم دوم خرداد 77 در مسجد آقاسیدعلی و حمله به هاشم آغاجری یا مراسم سخنرانی دکتر ابراهیم یزدی در ماه مبارک رمضان و درگیری در سخنرانی کرباسچی که اتفاقا در آن مراسم به دوستان گفتم من امروز در این مراسم با شیخ قدرت علیخانی تصفیهحساب میکنم که تا آخرین دقایق قرار بود به او حمله کنم و پیشگام این درگیری خود من بودم. سالها گذشته است و من با همان زندگی سنتی ولی با افکار بازتر به اطرافم نگاه میکنم در طول سالها کار روزنامهنگاری همیشه سعی کردم که حرفهای نگاه کنم و رسالت خود را انجام دهم حتی اگر تفکرات جریانی را قبول نداشته باشم. گفتوگو با شخصیتهای مختلف، گواهی این ادعاست. صحبتهای طولانی من با حجت الاسلام سیدمرتضی حسینی نمایندهی مجلس که شاید اولین گفتوگوی مفصل او هست تاریخی و خواندنی است که بنا بر پیشنهاد مدیرمسئول و سردبیر روزنامه انجام دادم. در بین صحبتهایم سعی کردم یک طرفه مصاحبه را پیش نبرم. سیدمرتضی حسینی داماد آیتا... شالی، نمایندهی سابق ولیفقیه در سپاه استان و نمایندهی فعلی مجلس، آدم شفافی هست و همین خیلی خوب است که حرفهایش را میزند، صحبتهای من و نمایندهی اصولگرای مجلس چند ساعتی در منزلش انجام شد تا این گفتوگو در تاریخ سیاسی قزوین برای آینده به یادگار بماند
ـ پدر من کشاورز بود؛ ولی نیمچه سیاسی هم بود، داماد ما آقای محمدرضایی که مدتی رئیس آموزش و پرورش بویینزهرا و از شاگردان آیتا... مطهری در رشته فلسفه دانشگاه تهران بود؛ نوارهای شخصیتهایی که آن زمان ممنوع المنبر بودند مثل آقایان، فلسفی ـ امامی کاشانی ـ فخرالدین حجازی را به شال میآورد. شال آن زمان برق نداشت پدرم یک ضبط باتری دار خریده بود، عدهای از کشاورزان را جمع میکرد در اتاق کوچکی و نوارها را گوش میکردند. من بچه بودم ولی با آنها نوارها را گوش میدادم، از همان جا علاقه زیادی به روحانیت پیدا کردم و در کنار گوش دادن به این سخنرانیها، شخصیت آیتا... موسوی شالی تاثیرگذار بود. همین علاقه باعث شد که من برای ششم ابتدایی بیایم حوزه، مرحوم حاج سید حسین شالی میگفت دوره متوسطه برو حوزه، شرایط حوزه سختی داره، من خیلی دوست داشتم همان ششم ابتدایی حوزه را شروع کنم؛ ولی حاج سید حسین شالی این حرف را که زد، پدرم حرف ایشان را حجت دانست، سوم متوسطه را تمام کردم، خرداد 1353 بود پدرم خدمت آقای موسوی شالی رفت و با ایشان درباره من صحبت کرد.
ایشان هم اجازه آمدن مرا به حوزه دادند، خلاصه آمدم قزوین مدرسه صالحیه، اکثر طلبهها تا پنجم ابتدایی خوانده بودند، من کمی آگاهی سیاسی داشتم و تا حدودی با این طلبهها فرق داشتم، آقای جدّامی که بعدها دادستان کرج شد و الان فوت کردند و آقای حاجیپور و آقای جباری در مدرسه صالحیه با هم درس میخواندیم و رفیق شده بودیم، آنها ما را میبردند پیش شخصیتها، از جمله آقای اشکوری، حاج آقا باریکبین. در دیدار با اساتید حوزه من بیشتر سوال میکردم، تابستان آن سال درس را شروع کردم و پاییز هم آنجا درس خواندیم و بعد گفتیم که اینجا به درد ما نمیخورد برویم قم، بعد از شش ماهی که در مدرسه صالحیه بودیم رفتیم قم، یادم است وقتی رفتیم قم حاج آقا شالی راضی نبودند ولی ما شبانه رفتیم؛ تا حاج آقا شالی با خبر شوند ما رفته بودیم، ما سه نفر طلبه بودیم که با هم به قم رفتیم و هر نفر 30 تومان پول داشتیم مبلغی از 30 تومان صرف غذا در قطار شد که برای ما مبلغ زیادی بود، در قم گفتند الان وسط سال هست ما اصلا جایی نداریم. رفتیم خانه کرایه کنیم، پول نداشتیم، یک بنده خدایی اهل اسفرورین بود، حاج قدرت نامی بود، خانهای داشت در نیروگاه، آب، برق، در و پنجره نداشت؛ گفت: من این را دارم. زمستان شروع شده بود، پتوها را به جای در و پنجره به دیوار نصب کردیم، با یک چراغ گردسوز خودمان را گرم میکردیم، آب هم باید میرفتیم از جایی دور میآوردیم خیلی دوران سختی بر ما گذشت. در قم هم کسی ما را نمیشناخت. پولی هم نداشتیم آن 30 تومان هم تمام شده بود فقط میرفتیم مدرسه فیضیه و حجتیه، آن زمان فیضیه بسته نشده بود، داخل ناندانیها، نانهای خشک سنگک را میآوردیم و آب میزدیم و به سختی میخوردیم، این سختی موجب شد که آن دو دوست ما نتوانند تحمل کنند و برگشتند، ولی من ماندم. آن زمان با مدرک متوسطه همه جا معلمی ـ کارمند میپذیرفتند و جایگاه خوبی هم داشت. وسوسههای اطرافیان و فامیل که میگفتند تو هر جا بروی جذب میشوی، یکی از دوستان ما شهید علی علی رضایی خدا رحمتش کند رفته بود، استخدام نیروی هوایی شده بود و حقوق خوبی هم میگرفت به من گفت پسر بیا اینجا حقوق خوبی میدهند ولی من ماندم و بر این وسوسهها غلبه کردم، همین که من ماندم و دوستانم رفتند حجرهای در مدرسه حجتیه برای من پیدا شد، پدرم فهیمد من رفتم قم، و وضعم خوب نیست آمد قم، زندگی پدری ما بد نبود و رفتیم منزل آقای اسلامی، در قم آقایی بود به نام محمدصادق عاملی اهل شال بود وضعش خوب بود پدرم گفت هزینه تحصیل پسرم را بده و من هر چند مدت میآیم قم به شما پرداخت میکنم، از آن به بعد رنگ فقر را ندیدم، به هر صورت درس را ادامه دادم تا خرداد 1354. تابستان آمدم قزوین مدرسه شیخالاسلام حجره گرفته بودم فرزندان آقای باریک بین شهید مرتضی و محمد آقا پیش من تابستان 54 قرائت قرآن یاد میگرفتند. تابستان 1355 هم در شیخ الاسلام جریاناتی اتفاق افتاد که آیتا... مطهری آمدند برای سخنرانی کردن و منافقین و طرفداران موسوی خویینی به ایشان اعتراض کردند، همان سال شنیدم که آقای اشکوری برنامههایی برای طلبهها دارد، به دوستان گفتم برویم ببنیم اگر برنامه درسی ایشان خوب هست همین جا باشیم چرا به قم برویم رفتیم دیدیم انصافا برنامه خیلی خوبی هست، خیلی منظم، تابستان را نزد ایشان درس خواندیم و به ایشان علاقمند شدیم بعدا کلاسهای درس را به خانهاش برد، آقای ذوالقدر که قاضی هستند، دکتر فتایی و اخوی بزرگش که در کانادا فلسفه خوانده است آقای محمدعلی رضایی که در بنگلادش است و آقای انصاری امام جمعه دانسفهان در کلاسهای درس آقای اشکوری حضور داشتیم آقای موسوی شالی گفت آقا وقتی درس ایشان عالیه چرا در خانه درس میدهند چرا در مدرسه صالحیه درس نمیدهند، آقای اشکوری قبول کرد در صالحیه درس بدهند.
¢ آقای اشکوری چه ویژگیهای داشت؟
ـ درسهای آقای اشکوری ویژه بود، اول نظم بود، ثانیهها را یادداشت میکرد که ما چقدر تاخیر داریم من سوال کردم ثانیه چه ارزشی دارد ایشان گفت من باید به شما نظم یاد بدهم، بعدها که منبری شدید سر وقت برای مردم صحبت کنید، مردم منتظر امام جماعت نباشند، دوم ما را واقعا معتقد به خدا بار آورد، اولین امتحانی که از ما گرفت خودش جلسه امتحانی را ترک کرد. ما هم کتاب را باز کردیم و جوابها را نوشتیم و بعد که آمد نیم ساعت حرف زد، خودش گریه کرد و ما را هم گریاند. گفت: شما باید آنقدر با نفستان مبارزه کرده باشید که هیچ وقت مرتکب همچنین کارهایی نشوید بعد از این هم هر وقت امتحان گرفت در جلسه حاضر نشد ما هم دیگر آن کار را تکرار نکردیم. نکته بعدی در درس ایشان به کار بردن الفاظ با احترام بود در مسایل سیاسی ایشان به ما یک کد داد، ما بعدها دیدیم همان کد اتفاق افتاد ایشان میگفت یاسر عرفات ـ صدام ـ قزافی و ... آن زمان اینها به ضد استکبار معروف بودند، میگفت مهندس بازرگان و دکتر شریعتی همه اینها وابستگی به غرب دارند. بعضیها بیشترند و بعضیها کمترند، اینها وابسته هستند، دستورات آنها را اجرا میکنند، اینها فکرشان آنجاست. وقتی یاسر عرفات راهم گفتند وابستگی به آمریکا و انگلیس دارد خیلی تعجب داشت. یاسر عرفات یک شخص انقلابی. آقای اشکوری گفت انشاءا... به این نتیجه میرسید، اصلا منافقین را هم کسی آن زمان نمیشناخت، ایشان منافقین را هم گفت که اندیشه آنها یک اندیشه انحرافی است. در مسایل سیاسی هم خط فکری ما را جوری تربیت کرد که یک خط فکری تحلیلی باشد، تا اینکه انقلاب کم کم داشت شکل میگرفت سال 1356 که شهید انصاری در زندان شهید شد، همین جمع طلبهها با آقای باریکبین، آقای شالی، آقای اشکوری جمع شدیم رفتیم عصمت آباد بویینزهرا آنجا گفتند یک طلبه سخنرانی کند یا مقاله بخواند من گفتم مقاله ندارم ولی سخنرانی میکنم، در بین صحبتهایم نام امام را هم بردم، بعد از صحبتم طلبهها گفتند بیچاره شدی دستگیر میشوی حالا هر چه بود آنجا ساواکی نبود و شاید هم بود ولی فرار کردیم، سال 56 آقای موسوی شالی، آقای محمودی بهبهانی را دعوت کرده بود به ما طلبهها گفته بود شما جوانترها بروید قبلش سخنرانی کنید هم بیانتان خوب شود هم ترستان ریخته شود قرار شد من و آقای نوروزی و آقای فصیحی سخنرانی کنیم قرار شد که دو، سه شب من صحبت کنم، شب اول سخنرانی کردم، بعد رفتیم تو کیوسک دیدم یک نفر آنجاست که او را بعدها شناختم پرسید این برقها را چه طوری استفاده میکنید خادم آنجا گفت که اشکال ندارد ما این برقها را از روی سیمهای تیر برق استفاده میکنیم برای جشن است، حرام نیست. من گفتم امام دولت را مالک میداند اما آقای خوئی دولت را مالک نمیداند آن فرد گفت شما سخنرانی میکردید چقدر خوب حرف میزدید، این فرد آجربندی اطلاعات شهربانی قزوین بود. هیکل درشتی داشت و کلاه شاپو هم روی سرش بود، شب دوم سخنرانیام موضوع موسی و فرعون بود که یک بحث انقلابی بود یک نفر پای منبر نشسته بود و خیلی خوب گوش میداد من گفتم چه مستمع خوبی است بعدا متوجه شدم ساواکی است من از منبر آمدم پایین گفتند یک نفر جلوی درب با شما کار دارد رفتم دیدم آجر بندی است من را سوار پیکان کردند بردند. اطلاعات شهربانی ـ در آنجا مفصل ما را کتک زدند بعدا تحویل ساواک دادند.
خلاصه ما درس را تا زمانی که آقای اشکوری تبعید نشده بود در مدرسه صالحیه خواندیم. ایشان بعد تبعید شدند به درگز، آقای شالی هم قرار بود دستگیر و تبعید بشود که نتوانستند ایشان را دستگیر کنند.
¢ تحصیلات حوزه را تا چه مقطعی ادامه دادید؟
ـ سال 58 دیدم آقای اشکوری حوصله تدریس ندارند، گرفتار مسایل کاری و اجتماعی شدند ما هم رفتیم قم و تحصیلات را آنجا ادامه دادیم همزمان با شروع جنگ درس هم میخواندیم تا 1371 درس را ادامه دادیم چهار سال در کلاس آقای آیتا... فاضل لنگرانی میرفتم درس آیتا... وحید خراسانی رفتم درس مراجع دیگر هم رفتم، ولی نپسندیدم و نرفتم ولی این دو بزرگوار را هر کدام 4 سال رفتم. بعد هم درس مقام معظم رهبری را به مدت 4 سال رفتم و درس خارج ایشان را هم خواندم این تحصیلات من بود من در کلاس درس اساتیدی در سطح آیتا... ستوده، آیتا.. صلاحی مازندرانی، آیتا... وحدانی، آیتا... اعتمادی و آیتا... پایانی یکسال هم درس آقای صانعی هم رفتم، آن زمانی بود که ایشان با مقام معظم رهبری خیلی خوب بودند و ارادت خاصی به حضرت آقا داشتند ما هم به حمایت اینکه کلاس درس ایشان خالی نباشد و ایشان در حوزه رشد پیدا کنند کلاس این آقا رفتیم که درس و کلاسشان شلوغ بشود بالاخره از مدافعین رهبری نظام هستند درس ایشان هم رفتم در صورتی که درس ایشان قابل مقایسه با درس آقای لنگرانی و وحید خراسانی نبود. درس ایشان خیلی ضعیف بود.
¢ شما اولین باری که به جبهه اعزام شدید چه سالی بود؟
ـ سال 1359 قبل از اینکه جنگ شروع شود، آقای اسلامی به عنوان مسئول تبلیغات خرمشهر بودند من هم با ایشان به خرمشهر رفته بودم، 15ـ10 روز که آمده بودم خرمشهر جنگ شروع شد البته همان زمان که من خرمشهر بودم میرفتم شلمچه برای ارتش درس قرآن میدادم آنجا فرمانده گردان ارتش میگفت عراق زمینه حمله را دارد ایجاد میکند گفتم این خبر را به رده بالا گزارش کن گفت کسی اعتنا نمیکند زمان بنیصدر بود. جنگ شروع شد من آبان ماه بود و 3ـ2 ماه بود جنگ شروع شده بود رفتم اهواز عضو گروه شهید چمران شدم. سال 1359 از قزوین، شال، دانسفهان خوزنین ـ سگزآباد حدود 100 نفر نیرو خودم بردم. شهید چمران دستور داد که ما برویم آموزش ببینیم که 15 روز رفتیم شوشتر آموزش دیدیم همانجا ایشان مرا به عنوان فرمانده اینها معرفی کرد، به خط اعزام شدیم لشکر 16 قزوین در سوسنگرد مستقر بود و ما هم شدیم پیاده نظام ارتش، 3 ماه جبهه بودم که آمدم.
¢ بعد از گروه شهید چمران کجا رفتید؟
ـ جاهای مختلفی رفتم.
¢ از قزوین اعزام میشدید؟
ـ نه متاسفانه، یک نکته تاسف باری بود که روحانیونی که عَلَم مخالفت با شیخ قدرت داشتند؛ دلیلش این بود آقای شیخ قدرت علیخانی که با سپاه اختلاف داشت، فرمانده سپاه قزوین برای اینکه حادثه بین سپاه و کمیته پیش نیاید، چون قبلا مسالهای پیش آمده بود که امیر عبادی و بعضیها را دستگیر کرده بودند، میخواستند آن مسایل پیش نیاید، ما هم که ضدیت با شیخ قدرت علیخانی داشتیم و احساس میکردند که ما اگر از این جا اعزام بشویم، بچهها تحریک میشوند، فرمانده سپاه هم آقای ظهرابی بود، ما میرفتیم از دفتر تبلیغات قم و از آنجا اعزام میشدیم، من از سال 1364 آمدم بین بچههای قزوین.
¢ سپاه اولیه قزوین پایگاه بنی صدر بود و این درگیریها با کمیته و آقای علیخانی به همین دلیل بود؟
ـ اصلا هم چنین چیزی نیست،آنها که طرفدار بودند مثل اصغرزاده که در سپاه اولیه قزوین بود و ... آنها اصلا با شیخ قدرت درگیر نشدند بعدها افرادی که 35 نفر بودند، اخراج شدند. آنها مخالف علیخانی بودند.
¢ به خاطر چه چیزی درگیر بودند؟
ـ حرف فقط حرف علیخانی بود و این بچهها قبول نمیکردند، گروه دومی که تقریبا حاکمیت در سپاه پیدا کردند، اینها اختلافشان با آقای علیخانی و کمیته شروع شد این بچهها طرفدار بنیصدر نبودند بر سر مواضع متعدد درگیر بودند، من حرفهای تاریخی میزنم و آن را ثبت کنید تا در تاریخ بماند، این طور شروع شد که وقتی شیخ قدرت علیخانی وارد منطقه شد این را بگویم شیخ قدرت در انقلاب در قزوین نبود و در قم ساکن بود بعد از انقلاب به قزوین آمد بعد بحث هیات علمیه اتفاق افتاد. هیات علمیهای که گرداننده انقلاب در قزوین بود. طبیعی بود که انقلاب وقتی پیروز شد برای قزوین هیات علمیه تصمیم بگیرد، خارج از قزوین هم حاج آقا شالی و آقای اسلامی در تاکستان بودند، تصور مردم هم بر این بود که برای مسایل مختلف هیات علمیه نظر بدهد که این اتفاق نیفتاد.
¢ اعضای هیات علمیه چه کسانی بودند؟
ـ آقایان آیات سامت، مظفری، ابوترابی، باریکبین، موسوی شالی، سید جواد علوی، سید علی اصغر علوی، تقوی، شهیدی، مهدوی و شیخ حسن خیارجی.
¢ بحث هیات علمیه با آقای علیخانی که گفتید چه بود؟
ـ این ها با علیخانی خوب نبودند و خیال کردند که اگر به سوی بنیصدر، نهضت آزادی دکتر یزدی بروند، شیخ قدرت را در واقع بهتر میتوانند بزنند.
¢ چرا با آقای علیخانی خوب نبودند؟
ـ خاطرهای برایتان تعریف کنم، آقای اسلامی رئیس کمیته تاکستان بود، یک آقایی به نام حسینی بود، در سگزآباد آخوندهای مختلف مسئولیتهای کمیتهها را داشتند علیخانی با چند نفر وارد خانه حاج آقا شالی شدند، آقای شالی هم به خاطر انقلاب در روستاهایی که رفته بود زخم معده پیدا کرده بود، پزشکان گفته بودند باید بستری باشد، تا بهتر شوند ایشان خانه استراحت میکردند که اینها وارد خانه شدند. شیخ قدرت گفت دفتر امام، من را به عنوان مسئول کمیتههای شهرستان قزوین منصوب کرده حاج آقا شالی هم پذیرفت و گفت شما از طرف دفتر امام آمدی ما حرفی نداریم.
بعد گفت حاج آقا میخواهم بروم تاکستان بازدید از کمیته داشته باشم دوست دارم داماد شما هم با من بیاید من آن زمان معمم نبودم، حاج آقا فرمود بروید، با علیخانی رفتیم تاکستان، آقای اسلامی هم گفت ما تابع حرف امام هستیم به علیخانی گفت که بیا برویم بانک تجارت و ساختمان بانک را تصرف کن که ما میخواهیم دفتر کمیته را آنجا بنا کنیم با علیخانی رفتیم ساختمان بانک تجارت را برای کمیته تصرف کردیم آمدیم بیرون، شیخ قدرت در ماشین صحبت میکرد و نمیدانست که من با آقای اسلامی خیلی رفیق هستم، شروع کرد به توهین کردن به آقای اسلامی میگفت من اجازه نمیدهم او اینجا بماند به علیخانی گفتم تو کجا بودی که اسلامی در تاکستان پیشگام پیروزی انقلاب بود، وقتی او سینماها و مشروب فروشیها را آتش زده تو کجا بودی، خلاصه بحث ما خیلی شدید شد.آقای کریمی نامی که الان قاضی هست او هم در ماشین نشسته بود. آمدیم شهرداری فعلی که هیات علمیه جلسهای داشت علیخانی میخواست وارد جلسه بشود که بگوید از طرف امام حکم دارد؛ یادم هست همان درب شهرداری پسرهای عصارزاده هم بودند به علیخانی گفتند دستور بده برخورد کنیم. مشخص بود برنامه از قبل بوده که هیات علمیه با این علما برخورد کنند که علیخانی گفت: وقتش نیست بعد از آن جلسه من هیچگاه رابطهای با علیخانی پیدا نکردم، ایشان هم کم کم در تاکستان قهرمان رحمانی را بر علیه آقای اسلامی تحریک کرد بعد هم کمیته تاکستان را به رحمانی دادند و بعدش هم برای دستگیری آقای اسلامی اقدام کردند.
¢ برای چه؟
ـ جریان دستگیری آقای اسلامی خیلی جالب است گفتند ایشان اسلحه غیرمجاز دارد و آقای جواهری آن موقع قاضی بود که از باند مهدی هاشمی بود که علیخانی او را آورده بود و هر کسی را که میگفت او حکم بازداشت میداد، جواهری حکم بازداشت آقای اسلامی را داد چون آن زمان اکثرا برای امنیت خودشان سلاح داشتند، 30 نفر از کمیته فرستاد تا آقای اسلامی را دستگیر کنند مردم هم از تاکستان و شال دور خانه آقای اسلامی جمع شده بودند و اجازه نمیدادند تا آقای اسلامی را ببرند.
قضیه داشت حساس میشد که مرحوم ابوترابی آمد سلاح را از آقای اسلامی گرفت و ماجرا تمام شد از همانجا ما یک گروه شدیم و رفتیم دیدن امام که رفته بود قم. مبارزه با همین شیخ قدرت باعث شد به دیدار امام برویم و دست ایشان را ببوسیم و جریان را بگویم. امام هم به آقای توسلی گفت به جامعه مدرسین بگویید رسیدگی کنند جامعه مدرسین رسیدگی کرد و شیخ قدرت را متخلف دانست ولی آقای توسلی نتیجه را نگذاشت خدمت امام برسد. ولی بعدش توسلی گفت: اگر میدانستم شما ضد علیخانی هستید اجازه دیدار نمیدادم، حتی این جمله را گفت هیات علمیه هم که با شیخ قدرت تضاد پیدا کرده است اجازه دیدار ندادم و از علیخانی حمایت کرد، معلوم بود که هیات علمیه را قبول ندارند و میدان نخواهند داد دعوای هیات علمیه و شیخ قدرت از همان تاریخ شروع شد.
¢ چه سالی بود؟
ـ سال 1358 بود، علیخانی در مقابل آنها باهوش عمل کرد و هیات علمیه را به اشتباه انداخت، فکر کردند به سوی بنیصدر بروند میتوانند شیخ قدرت را حذف کنند، این اشتباه بزرگ هیات علمیه بود و با این کارشان علیخانی را تقویت کردند. این را هم بگویم حاج آقا شالی اشتباه نکرد و در انتخابات ریاست جمهوری به حبیبی داد
یادم هست من با حاج آقا شالی رفتیم تهران که از موسوی خوئینی بپرسیم کدام یک از این کاندیداها صلاحیت ریاست جمهوری را دارند جلالالدین فارسی هم مطرح بود که به دلیل افغانی بودن رد شد. این آقایانی که الان به شورای نگهبان معترض هستند که میگویند همه را رد صلاحیت میکنند 450 نفر برای ریاست جمهوری ثبت نام کردند، آقای موسوی خویینیها در آن زمان تایید صلاحیت میکرد(!!)، که 443 را رد کرد با حاج آقا شالی رفتیم پیش موسوی خویینیها، حاج آقا پرسید علت رد شدن فارسی چه بود گفت بعنوان افغانی بود بعد به حاج آقا گفت ما در اسلام حزب نداریم حزب فقط حزبا...، این جمله خویینیها بود و گفت آقای بهشتی و چند نفر آمدند یک حزب تشکیل دادند حزب جمهوری اسلامی اینها میخواهند دیکتاتوری کنند و همه تابع اینها باشند، شما از حزب جمهوری اسلامی حمایت نکنید(!!)، بر عکس حاج آقا شالی از حزب جمهوری حمایت کرد، خلاصه بگویم بنی صدر کاندیدا شد و رای آورد و رئیس جمهور شد.(!!)
فرماندهی کل قوا را هم امام به بنیصدر محول کرده بود، هیات علمیه تصورش این بود که با نزدیک شدن به بنیصدر میتواند شیخ قدرت را بزند و از میدان حذف کند یا جلوی قدرتش را بگیرند، خوب اشتباه کردند حاج آقا موسوی شالی به فضل الهی و این انحرافات بنیصدر را میدید و اصلا از بنیصدر حمایت نکرد ما هم به تبع ایشان مخالف بنیصدر بودیم، آقای آیتا... مهدوی کنی رئیس کمیتههای آن زمان بود جلسهای تشکیل داد در تهران گفت: آقا شما که ضد بنیصدر هستید علیخانی هم ضد بنیصدر هست، با هم دعوا نکنید با هم بنشینید و تفاهم کنید یک جلسه برگزار شد. آقای مهدوی بود، آقای سید جعفر موسوی اخویزاده حاج آقا شالی که الان در دانشگاه تاکستان هستند، بنده و دو تا از برادران حاج آقای شالی آسید علی و آسید حسین هم بودیم شیخ قدرت گفت اگر این دو تا بیایند جلسه من نمیآیم منظورش من و آقای سید جعفر بود. آقای مهدوی گفت: همه باشند تا این مسایل حل شود همین که شیخ وارد جلسه شد شروع به پرخاش کردن کرد من گفتم شالی جماعت به خیارجی باج نمیدهد(!!)، خلاصه به توافق رسیدیم قرار شد ما هم علیه ایشان نباشیم، توافق کردیم پیش آقای مهدوی کنی و از جلسه خارج شدیم نشستیم در ماشین که شیخ قدرت پیشنهادی به من داد گفت بیا رئیس کمیته تاکستان شو گفتم نه ریاست تو را میخواهم نه پول تو را ما هم علیه تو نیستیم، اگر خلاف نکنی؛ خلاصه 4 روز از این ماجرا نگذشته بود شروع کرد به حمایت از افرادی معلومالحال و دعوای ما دوباره شروع شد.
¢ از بحث هیات علمیه دور شدیم ماجرای آنها هم شنیدنی است؟
هیات علمیه تصورش این بود که بنیصدر از اینها حمایت میکند جلساتی با بنیصدر داشتند مخصوصا در شهادت و مفقود شدن سیدعلیاکبر ابوترابی، بنیصدر با اینها جلسه گذاشت و حتی سخنرانی کرد و ما نرفتیم، آنجا هم بین آقای اشکوری و آقای سیدمحمدابوترابی بر سر بنیصدر دعوا شده بود اینها تصورشان این بود که میتوانند شیخ قدرت را محدود کنند، ولی شهادت دکتر بهشتی که پیش آمد، شیخ قدرت قدرتش بیشتر شد.
¢ بحث امام جمعه شدن آقای باریکبین تلاش آقای علیخانی بود.
به هر حال روابط آقای علیخانی با این آقایان براساس روابط دوستانه بود که میگویند به دنبال جمعبندی امام جمعه قزوین بود که در نهایت به آقای باریکبین رسیدند.
ببینید حاج آقا شالی، حاج آقا ابوترابی در قزوین بودند آقا سیدعباس ابوترابی معروف بود، شاگرد امام بود، طبیعی بود که میدان برای آقای باریکبین باز نبود، آمدند به حاج آقا شالی گفتند نظر امام این است که شما تاکستان امام جمعه بشوی، این جملات یادم هست.
امیری با شیخ قدرت آمدند گفتند امام گفته ما دلمان میخواهد آقای شالی برود تاکستان، ایشان فرمودند اگر نظر امام این است، من میروم به حاج آقا شالی گفتیم توطئه هست، اینها میخواهند شما را از قزوین دور کنند، اینها میخواهند زمینه در قزوین ایجاد کنند. که این کار را هم کردند، حاج آقا شالی آدم متعهدی به امام و مقام معظم رهبری بود. آقای شالی رفت. ابوترابی بود، نمیشد تا هست زمینه را برای آقای باریکبین مهیا کنند، شهادت شهید بهشتی این زمینه را فراهم کرد که اینها طرفدار بنیصدر هستند، دیگر کسی نبود در هیات علمیه، که همه اینها طرفدار بنیصدر بودند، گفتند بهترین شخص آقای باریکبین هست. شیخ قدرت و رفقایش تلاش هم کردند در بیت امام که آقای باریکبین امام جمعه شوند. البته بانفوذ علیخانی در تهران، شیخ قدرت وقتی میدان پیدا کرد خیلی کارها را انجام داد.
¢ مثلا چه کارهایی؟
ـ من نامههای شهدا را دارم. شما از همین آقای محمدعلی حضرتی سوال کنید بپرسید قصه دستگیری شما چه بود ایشان از جبهه میآمد از قطار پیاده میشود برود خانه، کمیته دستگیرش میکند، آقای حسین خانی در بوئینزهرا با حاج محمدعلی که الان پیر شده و زنده است، ببینید چه کار کرده است، بپرسید به چه جرمی 6 ماه در زندان بودند بچههای انقلابی که به امام و انقلاب پایبند بودند همین آقای ناصر قوامی که الان دم از اصلاحات میزند، این دو نفر را به جرم کمونیست بودن محکوم کرده که این آقای حاج محمدعلی در دادگاه میگوید که آقایان این پیشانی من آنقدر سجده کرده پینه بسته، من چطور کمونیست هستم، بعد که آزاد شدند رفتند از قوامی شکایت و او را از قضاوت عزل کردند.(!!!)
¢ ببینید باید انصاف داشته باشیم آقای علیخانی در هر جایگاهی که بودند خدمات خوبی به مردم داشتند خدمات ایشان هنوز در بین روستاییان زبانزد است، به هر حال آقای علیخانی هم زحمات زیادی در راه آبادانی شهرها و روستاها داشته است این را نمیشود نادیده گرفت؟
البته یک اختیاراتی به ایشان داده بودند پول ـ امکانات در اختیار بود، بیت امام از آقای علیخانی حمایت میکرد، این کارهایی که شیخ قدرت انجام داد به نام خودش تمام شد. تمام کارهای عمرانی در روستاها را جهاد سازندگی انجام میداد، جهاد هم برای نظام بود. ولی جهاد سازندگی در اختیار علیخانی بود فرماندار، شهردار، مدیران کارخانجات را ایشان انتخاب میکرد، اینها هم همهی کارها را به اسم ایشان تمام میکردند.
¢ مثل اینکه آقای علیخانی نسبتی هم با آقای موسویشالی داشتند؟
ـ بعد از اینکه مادر آقای علیخانی مرحوم میشود پدرش با خواهرزاده حاج آقا شالی ازدواج میکند.
¢ ولی به نظر من خیلیها قدرت دارند اما به نفع مردم شاید استفاده نکنند اما آقای علیخانی از قدرتش برای مردم استفاده کرده است. حال دیدگاه شما چیز دیگری است؟
ـ ببینید اینهایی که میگویم مطالب تاریخی است مثلا در همین بحث هیات علمیه که داشتیم، میخواهم بگویم به خاطر اشتباهات، هیات علمیه متلاشی شد، آسیدعباس ابوترابی در واقع ده سال از قزوین دور شد و آسیدمحمد ابوترابی 10 سال به قزوین نیامدند، وقتی که آسید علیاکبر ابوترابی از اسارت آمدند، این خانواده کمکم به قزوین برگشت.
¢ یعنی این هم تقصیر آقای علیخانی است؟
ـ بله چون علیخانی در قزوین عرصه را بر اینها سخت گرفت و مزاحمتها ایجاد میکرد حالا همین آقا که همه هیات علمیه را در انزوا قرار داده بود اخیرا من خودم دیدم که علیخانی در مراسم وفات اینها حضور داشت و در وفات آقای تقوی برنامههای اینها را انجام میدهد شیخ قدرت ضد اینها بود چطور شد که دوست اینها شداین که آنها را بنیصدری میدانست چطور با اینها دوست شد، آقای اشکوری که از قزوین رفت کرج و حاکم شرع شد و از آنجا هم به برزیل رفت، آقای باریکبین هم از علیخانی حمایت میکرد، 30ـ40 نفر بودیم که علیه شیخ قدرت بودیم آمدیم منزل آقای باریکبین علیه شیخ قدرت صحبت کنیم به ما وقت نداد. ولی بعدا ایشان مسایلی برایش روشن شد، با شیخ قدرت مخالفت کرد.
¢ برگردیم به عقب و از خاطرات منطقه صحبت کنیم از چه سالی با بچههای قزوین در جبهه بودید؟
ـ من به لشگر 41 ثارا... رفتم و بعد به تیپ ابوالفضل لرستان و مدتی هم با تیپ قمر بنی هاشم بجنورد بودم. زمانی که آمدم قزوین از کربلای 4 بود که با بچههای قزوین در جبهه بودم البته از همان طریق دفتر تبلیغات قم وارد لشکر 8 نجف میشدم، آن روزها آنقدر صفا داشت که من دیگر در عمرم چنین صفایی ندیدم کربلای 5 و 8 بسیار باصفا بود.
¢ با بچههایی که در سپاه قزوین بودند با چه کسانی ارتباط داشتید؟
من در سپاه قزوین با کسی ارتباط نداشتم ولی نام آقایان پرچم ـ مردانی و ذوالقدر را شنیده بودم. آنهایی که در جبهه بودند آشنا بودم عراقی، قربانی، کشمرزی و نیما و فرماندهان گردانها و گروهانها
¢ فرماندهی تیپ قزوین در منطقه توسط چه کسانی اداره میشد؟
ـ من زمانی که بودم آقای عبدا... عراقی فرماندهی را به عهده داشت دو بار هم مجروح شدند که آقای حاج حمزه قربانی فرمانده محور بودند آقای صباغ ـ کشمرزی ـ نبی هم بودند.
¢ شما رسما سال 1371 وارد سپاه شدید؟
ـ بله، من تابستان 1371 وارد سپاه کرج شدم. سپاه آمد سراغ من که گفت بیا گزینش، گزینش من با گزینشهای دیگر فرق داشت. آمدند در خانه من کارهای گزینشی من را خودشان انجام دادند. چون از قبل مرا میشناختند در جریان ضدیت با منتظری هم کاملا مرا شناخته بودند.
بعد از 2 هفته رفتم مشهد دوره دیدم و بعد از 20 روز دوره دیدن به کرج رفتم که 8 سال در سپاه کرج بودم بعد از آنجا به بسیج وزارتخانهها که 3 سال شد که دوباره به کرج برگشتم و قزوین.
¢ به جریان ضدیت با منتظری اشاره کردید چه سالی بود که حضور داشتید؟
آن کتاب شهید جاوید صالحی نجفآبادی و مهدی هاشمی برای ما مبهم بود دلمان هیچ جور با آقای منتظری صاف نمیشد، یادم هست در قضیه شیخ قدرت هم ما هر چی رفتیم پیش ایشان هیچ اعتنا نکرد یک بار هم با حاج آقا شالی رفتیم یک بار با جمعی از طلاب رفتیم منتظری هیچ اعتنا نکرد حامی سفت و سخت شیخ قدرت بود.
¢کتاب شهید جاوید را نام بردید که آقای صالحی نجفآبادی نوشته بود مگر ایشان وابستگیهایی به آیتا... منتظری داشتند؟
ـ بله، آقای منتظری این کتاب را تایید کرده بود و در قم سر و صدای زیادی کرد، زمانی که ما رفتیم قم این جریان خیلی اوج گرفته بود آیتا... گلپایگانی، آیتا... صافی گلپایگانی که الان هم حضور دارند آیتا... اشتهاردی علیه این کتاب چیزی نوشته بودند. جریان مهدی هاشمی بنا داشت که هرکسی بر علیه این کتاب چیزی بنویسد با او برخورد کند.
¢ مشکل آیتا... گلپایگانی با آیتا... منتظری بخاطر همین کتاب شهید جاوید بود؟
ـ بله میگفتند علم امامت را منکر شده است و این حرف حرف وهابیت است، حتی آشیخ علی اشتهاردی را کتک زدند و گفتند چرا بر علیه کتاب نظر دادی، بنویس من اشتباه کردم، یادم هست روزی در فیضیه حضور داشتم یک اطلاعیه بر علیه آیتا... گلپایگانی نصب کردند، یک گروهی حجرهای داشتند که علیخانی گرداننده آنها بود [...] و معروف هم بودند یک طلبه جوان آمد اطلاعیه را خواند و گفت الان ما دشمن داریم این چه وضعی است این چه چیزی است که بر علیه آیتا... گلپایگانی نوشتند، اطلاعیه را داشت پاره میکرد که این طیف ریختند بر سر این طلبه جوان کتک زدند که آن طلبه مازندرانی بود که مازندرانیها آمدند خلاصه درگیری شد تا کلانتری به داخل فیضیه آمد یعنی آنقدر درگیری شدید و این حرکت ننگین بود که ماموران آمدند اینها را جدا کردند حتی علیخانی در یک جریان دیگر در مقابل آیتا... گلپایگانی قرار گرفت و با ایشان بحث کرده بود و گفته بود مهدی پسرت را میکشم.
¢ ماجرای کتک بحث ولایت فقیه و امام بود؟
ـ نخیر، اصلا این طور نیست، این داستان کتک بخاطر کتاب شهید جاوید بود اصلا این موضوع ربطی به ولایت فقیه نداشت.
¢ چطور شد برای نمایندگی مجلس آمدید. پیشبینی میکردید که به مجلس بروید؟
ـ زمینه وجود داشت اول اینکه داماد حاج آقا شالی بودم، به هرحال من در این شهر فعالیت سیاسی داشتم، ماموریت داشتم اطلاعیهها را به بازاریان قزوین برسانم، به آقایان درافشان، شفیعیها، کاشانیپور، جامعی مافی و خیلی از بازاریان، بعد از انقلاب که جنگ شد رفتم جبهه، چهره شناخته شدهای بودم در طی مدتی که نمایندهی ولی فقیه در سپاه قزوین بودم بچههای جبهه و جنگ و حزباللهی مرا میشناختند و دوستان روی محوریت ما کار کردند در بعضی از تصمیمگیریها من حضور داشتم تا اینکه به انتخابات رسیدیم، دیدگاه آقایان این بود که من بیایم من اول مایل نبودم گفتم من در سپاه خدمت میکنم به هر صورت اصرار آقایان بر این بود که بیایم، استخاره کردم خوب آمد و از سپاه استعفا دادم.
¢ در آن جلسهای که قرار بود اصولگرایان کاندیدا را معرفی کنند، یعنی شما و آقای عباس نیکویه را ولی در دقایق پایانی نیکویه در لیست قرار نگرفت، چرا؟
ـ من چنین جلسهای را یادم نیست که من و نیکویه باشیم.
¢ جلسه اصولگرایان را عرض کردم؟
ـ بله، روی من خیلی اختلاف نبود، اصولگرایان الان هم اختلاف روی من ندارند. من از اول گفتم که اصولگرایان هر کسی را تایید کردند من حرفی ندارم و در کنار او قرار میگیرم.
¢ دوستان اصولگرا در آن زمان اشتباه تاکتیکی کردند، نیکویه با آن همه سوابق مدیریتی و سیاسی چرا در لیست قرار نگرفت؟
ـ آن بررسی دوستان بود، باید دید در آن بحثها چه اتفاقاتی افتاد.
در پایان جمعبندی این شد که نیکویه در کنار من قرار بگیرد.
¢ چه اتفاقاتی افتاد؟
ـ اطلاعیه مشترک صادر شد.
¢ در آن انتخابات کسی را هم به نام آقای علیخانی آوردند و ... شبهه داشت؟
ـ من به شما میگویم آن انتخابات سالمترین انتخابات بود من که شدیدترین مواضع ضد شیخ قدرت را داشتم هیچ علیه او سنگر بندی نکردم یک نفر نمیتواند بگوید که من در آن مقطع بر علیه علیخانی صحبت کردم. آن آقای علیخانی که آمد دوست و شاگرد من در حوزه علمیه بود، اوایل سال 58 در مدرسه صالحیه پیش من درس میخواند در ایام انتخابات آمد با من مشورت کرد گفتم: صلاح نیست بیایی دوستانه به او گفتم نیا، ولی او آمد.
¢ آمد یا آوردنش؟
ـ این یکی از تهمتها است اینها را میگویم که در تاریخ ثبت کنید، ایشان داماد آقای شیخ امیری خیارجی است البته دیدگاه ایشان با امیری درباره شیخ قدرت فرق میکند، چون ضد شیخ قدرت است، آمد کاندیدا شد هیچ کس هم از او حمایت نکرد، یک اصولگرا پشت ایشان قرار نگرفت، ایشان رفیق صمیمی من. جانباز و حقوقدان است سر همین انتخابات از من ناراحت شد و گفت شما از من حمایت نکردید ایشان که آمد تصور طیف شیخ قدرت این بود که ما ایشان را آوردیم. یا پشت پرده بچههای اصولگرا تحریک کردند، اصلا اینطور نیست، با او مصاحبه کنید، حتی از آقای شیخ تقی خانی که با ایشان دوست صمیمی سوال کنید، آقای تقی خانی گفته بود نیا ولی ایشان آمد، شیخ قدرت بعد از انتخابات گفت بخشی از رای من رفت به سمت این آقا، آقای ابوترابی روز بعد از انتخابات به من زنگ زد و ضمن تبریک گفت شیخ قدرت میگوید که اینها کسی را به نام علیخانی آوردند و رای مرا خراب کردند، میگفت به آقای علیخانی گفتم چقدر رای آورده گفت: 17 هزار رای گفتم 30 هزار تا آقای حسینی با شما فاصله دارد.
¢ دلیل رفتن آقای ابوترابی به تهران چه بود؟
ـ تصمیم آقای ابوترابی بر این بود که از تهران کاندیدا شود که رفتند تهران آقای ابوترابی آدم سیاسی است همه چیز را بررسی میکند دیدگاه او این بود.
¢ اما چطور شد که آقای عابدینی نماینده ولی فقیه در استان شدند؟
ـ آقای باریکبین که رو به ضعف رفتند و خودشان هم احساس میکردند توان خواندن خطبه را ندارند، طبیعی بود دفتر آقا باید تصمیم میگرفت، یکی از خصوصیات آقا این است که امام کسی را منصوب کرده است تا آن جایی که میتواند منصوب شده امام را برندارند یا خود طرف استعفا بدهد آقای باریکبین هم منصوب امام بودند، خود آقای باریک بین گفته بود 3 بار گفتم که توان ندارم، که استعفا دادند یک گروهی که طلبههای جوانی هم بودند از تهران آمدند، دو هفته هم در قزوین بودند و کار کردند و ما هم آشنایی با آنها نداشتیم و با همه آقایان هم صحبت کرده بودند، گزارشاتی تهیه شده بود این گروه روی 3 ـ 4 نفر تحقیق میکردند.
¢ چه کسانی بودند؟
ـ آقای اسلامی ـ آقای عابدینی ـ آقای بروجردی که داماد شهید مدنی است و آقای شهسواری که در بیت مشغول هستند بعد از این تحقیقات به آقایان اسلامی و عابدینی رسیدند، بین این دو نفر با آقای اسلامی مخالف بیشتر بوده، من خبر ندارم در بین گروههای راست و چپ چه کسانی مخالف بودند ولی خود آقا به آقای عابدینی میگوید روی شما متفق بودند من این جمله را گفتم که آقای عابدینی را خدا بزرگ کرده است، حقیقتا هیچ کس را نداشته هیچ کس نقش به آن معنا نداشته است.
¢ بعد از امام جمعه شدن ایشان آقایان ابوترابی و محمد باریکبین چرا به نماز جمعه نیامدند؟
ـ خبر ندارم، آقای ابوترابی که خطبه میخواند آقای عابدینی اعتقادش این است که من اگر در قزوین باشم چون به عنوان امام جمعه هستم خودم باید نماز را بخوانم حتی میگفت آقای باریک بین یا آقای ابوترابی نماز جمعه را میخواندند، من میآمدم در نماز جمعه شرکت میکردم، حالا که امام جمعه هستم و حضور دارم، باید خودم بخوانم، اگر حضور نداشتم دیگران بخوانند.
¢ درباره انتخاب استاندار که بازتاب زیادی داشت نمایندگان استان هیچ تاثیری در روند انتصاب ایشان داشتند یا نداشتند؟
ـ وقتی که دولت روحانی روی کارآمد، وزیر کشور جلسهای با ما گذاشت و گفت: مبنای من این است با نماینده ولیفقیه و نمایندگان مجلس استان مشورت کنم، ولی تصمیم را خودم میگیرم، شما چند نفر را معرفی کنید که ما یک نفر را انتخاب کنیم، حاج آقا باریکبین نظر مساعدی به آقای روزبه داشتند و گفتند فقط آقای روزبه را معرفی کنید، ما دیدیم که نمایندهی ولیفقیه هستند، گفتیم نام ایشان را در لیست قرار میدهیم ما 6 نفر را معرفی کردیم که یکی از آنها آقای روزبه بود، البته در کنار روزبه، آقای نجار هم مطرح بود، استاندار دولت احمدینژاد در کرمان که فامیل آقای روحانی هم هست، اما آقای روزبه در قضیه انتخابات 84 طرفدار هاشمی رفسنجانی و در ستاد هاشمی فعال بود و آن طیف تمایل به روزبه داشتند، البته شیخ قدرت و طیف او دیدند اگر نجار بیاید وا مصیبت است و بهتر است همین روزبه را حمایت کنند، روحانی به سبب فامیلی اینجا میخواست او را نگهدارد و به قزوین بفرستد، شیخ قدرت و قوامی و طیف او توافقی روی روزبه نداشتند و به این نتیجه رسیدند که از روزبه حمایت کنند، جلسهای در تهران در منزل علیخانی تشکیل شد، آقای محمدیتاکندی ـ قوامی و طیف اصلاحطلبان همه جمع میشوند و میگویند ما توافق کردیم شما استاندار بشوید، البته آقای محمدیتاکندی از اول موافق آقای روزبه بود که استاندار شود آقای تاکندی بخاطر آقای باریکبین که اعتقادش این بود که روزبه باشد از همه بهتر است موافق گزینه روزبه بود و اینها اعلام کردند که ما از استاندار شدن ایشان حمایت میکنیم، علیخانی و قوامی نگاهشان این بود که استاندار آقای روحانی باید استاندار ما باشد، نه استاندار آقای روحانی؛ لیستی 180 نفره را شیخ قدرت به روزبه میدهد برای جابجایی.
¢ این مطالب را که میگویید مستند است؟
ـ بله، قطعا میگویم؛ روزبه میگوید قرار نیست که قلع و قمع کنیم ما باید بگوئیم تابع دولت ما هست یا نیست، آدم لایقی برای لیست هست یا نیست، دیدگاه آقای روحانی هم این نیست که همه را باید کنار زد، از آنجا اختلاف شروع میشود الان هم محمد پسر شیخ قدرت همه کاره شده است حتی شیخ در صحنه نیست و پشت پرده کار میکند الان محمد علیخانی و ناصر قوامی همه کاره هستند.
¢ عملکرد آقای روزبه از دیدگاه شما چطور بوده است؟
ـ نسبت به بعضی از استانداران اصولگرا بهتر بوده است.
¢ از چه نظر؟
ـ مقام معظم رهبری در سال 82 تشریف آوردند قزوین مطالبی را دربارهی استان گفتند که کلیدی است، هیچ استاندار اصولگرا این موارد را پیگیری نکرد، اگر آن روز پیگیری میشد ما الان خیلی جلو بودیم، من از این جهت آقای روزبه را بالاتر از آنها میدانم، دربارهی آب، کشاورزی، صنعت، راه و ترابری مطالب زیادی آقا فرمودند و یک مورد را پیگیر نشدند، اصلا نگفتند آقا اینجا مطالبی گفتند آن چیزهایی را که آقای روزبه پیگیر شدند، من اصولگرا هم خبر نداشتم در آن جلسه هیات دولت در استان قزوین آقا میفرمایند آقای بیطرف دربارهی دشت قزوین بیطرف نباش، همین مطالبی را که آقای روزبه پیگیری میکند، سند است.
دربارهی آب ایشان به طور جدی پیگیر است و ما هم در مجلس واقعا به دنبال آب بودیم و به نتیجهی خوبی میرسیم روزبه پیگیر حل مشکلات استان است، روزبه دنبال دعوای سیاسی نیست، میدانید من آدم سیاسی هستم من با شیخ قدرت که از شمشیرش خون میچکید؛ مبارزه کردهام(!!!)، 37 سال است با او مبارزه میکنم، من آدمی نیستم دو رو و دو چهره باشم اگر آقای روزبه به دنبال کارهای سیاسی بود، قطعا با روزبه مبارزه میکردم روزبه به دنبال کار است هیچ خواسته ما را هم برآورده نکرده است مثلا من گفته باشم یک نیروی ما را به پست مدیریتی منصوب کند، اینطور نبوده است، نه من، نه آقای عباسپور، نه آقای رجب رحمانی، چرا با آقای رجب رحمانی بر سر فرماندار تاکستان درگیر بود که مقصر اصلا روزبه نبود چون دست او نبود، خود وزیر کشور این کار را کرده بود رحمانی با وزیر کشور رفیق است در دیوان محاسبات با هم بودند، فرماندار را ایشان آورده و هیچ ربطی به روزبه ندارد، ما حتی بخشدار هم معرفی نکردیم، سفارش کسی را هم نداشتیم، دربارهی آقای موسوی فرماندار قزوین من واقعا موافق ایشان نبودم، ولی برادر ایشان که امام جمعه هستند گفتند ایشان آدم معتدلی هستند، خود آقای موسوی به منزل ما آمد و گفت من آدمی نیستم که تابع کسی بشوم، من گفتم ما هم همین را میخواهیم درست است که اصلاحطلب است، ولی ما به دنبال دعوای سیاسی نیستیم، ولی بعدا آقای موسوی که فرماندار قزوین شد، دیدیم که آدم سیاسی شده است الان با شیخ قدرت به مناطق میرود ولی با ما که نماینده هستیم، نمیآید، خیلی عجیب است شیخ قدرت که در استان جایگاه ندارد(!!) آقای موسوی به دنبال ایشان است آن هم با اکیپ، آن وقت ما که به دنبال مشکلات مردم هستیم و به دنبال کار سیاسی نیستم فرماندار پی ما نمیآید، چندین بار به آقای روزبه گفتم اگر آقای روزبه تابع ما بود که باید او را برمیداشت، ما معتقدیم که با وجود روزبه استان آرام است، شما بدانید اینها استاندار تند بیاورند اولا آقای عابدینی نمایندهی ولیفقیه، آیتا... اسلامی و ما نمایندگان و حزبا... کوتاه نمیآییم، الان دعوای اصولگرایان با دولت نیست، یکسری دعوا بین استاندار و اصلاحطلبان است، به هر حال من احساس تکلیف دارم در مجلس، ولی در استان چون روزبه آدم آرامی هست، تند برخورد نمیکنم وگرنه من مسجد به مسجد میتوانم بروم و بر علیه دولت سخنرانی کنم، ولی نمیروم.
¢ در فاصلهی چند ماهی که به انتخابات مانده فضای سیاسی کشور چقدر انتخاباتی است؟
ـ به هر صورت میرویم به سوی فضای انتخابات، مطبوعات و جریانات سیاسی میروند که فضا را به سمت انتخابات نزدیکتر کنند.
¢ جریان اصلاحات امروز در کجا ایستاده است؟
ـ بستگی دارد، استانها با هم فرق دارند در استان ما مجریان اصلاحات خیلی تلاش میکنند و دارند کار سیاسی میکنند جلسات میگذارند و آنقدر که آنها جلسات دارند اصولگرایان جلسه نمیگذارند ولی اصولگرایان وحدت داشته باشند اصلاحطلبان رای ندارند.
¢ اصلاحطلبان برنامهریزی کردند که در مجلس آینده 200 کرسی داشته باشند به نظر شما در استان قزوین پیروز میدان خواهند بود؟
ـ اگر وحدت اصولگرایان باشد، چهار نماینده استان از اصولگرایان است، همین ترکیب در مجلس آینده خواهد بود.
¢ مهمترین چالش درونی جریان شما چیست؟
ـ ما چالشی به آن معنا نداریم، ولی انتقاداتی داریم.
¢ جریان احمدینژاد در انتخابات مجلس آینده تاثیرگذار است؟
ـ احمدینژاد ظاهرا در مجلس نمیخواهد دخالت کند، ایشان میخواهد در انتخابات ریاست جمهوری حضور داشته باشد.
¢ حضور احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری قطعی است؟
قطعا در انتخابات ریاست جمهوری میآید.
¢ شورای نگهبان او را تایید میکند؟
ـ اینکه تایید میشود یا نه این را از آقای جنتی باید پرسید حالا اگر تایید هم شود جریانی هست از او حمایت کند؟ باید دید شرایط چه هست، مثلا اگر میرحسین در مقابل او قرار بگیرد قطعا احمدینژاد حمایت میشود.
¢ میرحسین که؟
ـ حالا یک نفر شبیه میرحسین[باخنده]
¢ بعضی از کارهای احمدینژاد خوب نبود این در حافظه تاریخی کشور ثبت شده است؟
ـ اینطور نبود، احمدینژاد پشت صحنه یکسری از جریانات را افشا کرد بعضی از همین راستیها با چپها شبها بر سر میز شام مینشستند گپ میزدند صبح او چپ بود او راست، احمدینژاد این جریان را افشا کرد گفت اینها دروغ میگویند همه یکی هستند حال معلوم شده همینطور هست آقای ناطق نوری و آقای هاشمی و موسوی خوئینیها چپ و راست هستند ما هاشمی و ناطق نوری را راست میدانستیم و خوئینیها را چپ
بیاحترامی احمدینژاد به هاشمی و ناطق نوری در آن مناظره با میرحسین چه؟
ـ ایشان بیاحترامی به هاشمی و ناطق نکرد، به میرحسین گفت پشت تو بچههای هاشمی و ناطق هستند.
¢ به هر حال درگیری شد؟
ـ یک قسمت به هاشمی مربوط میشد.
¢ هاشمی که شناسنامه انقلاب است؛ امام میگوید؟
ـ هاشمی بعد از 84 میتوانست پدری کند حال در مبارزه انتخاباتی رای نیاورد میتوانست در کنار احمدینژاد به او کمک و او را هدایت کند، هاشمی مواضع تندی گرفت و احمدینژاد را تحریم کرد وقتی هاشمی او را تحریم کرد و به رفقایش میگوید باید او تحریم بشود نتیجه چه میشود، طبیعتا احمدینژاد هم مبارزه کرد این کار کار هاشمی بود من یک زمانی برای آقای هاشمی در نماز شب دعا میکردم هر نمازی که میخواندم او را دعا میکردم ولی چرا امروز از هاشمی ناراحت هستم، میبینم هاشمی میتوانست این داستان را خوب هدایت کند، ولی انجام نداد حتی در فتنه 88 بعد از خطبه آقا، هاشمی میتوانست این فتنه را خاموش کند، ولی خطبه نماز جمعه او این فتنه را آتشیتر کرد، هاشمی خودش را آورد در ردیف احمدینژاد قرارداد، خودش را پایین آورد، در صورتی که هاشمی نباید خودش را پایین میآورد، حتی در انتخابات او میتوانست کاری کند احمدینژاد مرید او شود و مقابل او قرار نگیرد ولی دستوراتی داد که احمدینژاد را تحریم کردند و گفت او را منزوی کنند، بچههای آقای هاشمی در مقابل آقا اظهارنظر کردند این حرفهایی را که فائزه هاشمی زد که پدر من مقام معظم رهبری را به رهبری رسانیده است اینها زمینه را به اینجا رساند که هاشمی تخریب شد، همان کسانی که بعد از ریاست جمهوری هاشمی او را به عالیجناب سرخپوش تشبیه کردند و بر علیه هاشمی بودند، چطور شد که همه در خط حمایت از هاشمی قرار گرفتند و هاشمی محور آنها شد. ما فکر نمیکردیم که هاشمی بیاید در مقابل احمدینژاد قرار بگیرد.
¢ آینده هاشمی رفسنجانی را چطور میبینید؟
ـ اگر اینطور که پیش میرود قطعا از نظام و انقلاب جدا میشود.
¢ جدا میکنند یا جدا میشود؟
ـ بچههایش او را جدا میکنند امام علی(ع) شمشیر زبیر را به دست گرفت، گریه کرد و گفت این شمشیر خیلی غم و اندوه را زدود از صورت پیغمبر(ص) و بعد گفت خدا لعنت کند عبدا... بن زبیر را تا وقتی که به این عرصه نرسیده بود با ما بود، احساس میکنیم بچههای هاشمی او را از انقلاب جدا میکنند من دعا میکنم که ایشان جدا نشود، برای اینکه همانطور که آقا در انقلاب تاثیرگذار بود، ایشان هم تاثیرگذار بود و برای انقلاب زحمت کشیده است، هاشمی برای انقلاب شکنجه شده، پول داده، زندانی شده، ترور شد، در همه جای انقلاب حضور داشته و ما دوست نداریم او از انقلاب جدا شود ولی باید بدانیم آن اصلی را که امام تعیین کرده ولایتفقیه است، آن اصل اگر بشکند هاشمی زودتر از آن شکسته میشود، هاشمی باید این را متوجه شود حواسش به دور خودش باشد آنها اعتقادی به او ندارند من حاضرم قسم بخورم که موسویخوئینیها سر سوزنی به هاشمی اعتقاد ندارد و از سال 1359 او مخالف هاشمی بوده امروز اگر کنار هاشمی قرار میگیرد او را دوست ندارد، موسویخوئینیها به این نتیجه رسیده است که هاشمی و حضرت آقا را باید از هم جدا کرد تا بتواند ضربهاش را بزند.
¢ احمدینژاد هم عاقبت به خیر نشد؟
ـ احمدینژاد در اواخر ریاست جمهوری کارهای بدی انجام داد حاشیهسازی که انجام داد خیلی بد بود همان دوران به او گفتم و حتی نوار صحبتهایم هم هست در جلسهای که ما تازه نماینده شده بودیم 190 نماینده را دعوت کرد گفتند 3 نماینده صحبت کنند که آنجا به او گفتم از این حاشیهسازیها دور باش هنوز خیلی حاشیهسازیهایش داغ نشده بود ولی من آن زمان این را گفتم و دو سه جلسه خصوصی هم که با او داشتیم به او گفتم و انتقاد کردم و دیگر به سراغ او نرفتم.
¢ مقصر اصلی 88 احمدینژاد نبود؟
ـ ما او را مقصر نمیدانیم.
¢ پس چه کسی مقصر بود؟
ـ میرحسین و کروبی بودند.
¢ احمدینژاد در مناظرهها فضا را خراب کرد؟
ـ طبیعی بود در مناظره حرفهایی زده میشود، حالا یکسری کارهای ایشان اشتباه بوده است، ولی من بحثهایی که در مناظره بود را اشتباه نمیدانم، در مناظره خیلی چیزها را باید رو کرد، حالا میرحسین بلد نبود رو کند، من در بسیج بودم تا روزی که احمدینژاد مناظره نکرده بود، میرحسین از احمدینژاد جلوتر بود حتی در بسیج نظرسنجی میکردند، فردای مناظره ورق برگشت.
¢ اما حمایت علنی شما از سعید جلیلی در انتخابات 92 به چه معیاری بود؟
ـ در مجلس، اصولگرایان بر روی چند نفر نظر داشتند ولایتی، قالیباف، حداد عادل، جلیلی، جبهه پایداری به دنبال وزیر سابق بهداشت بود، زاکانی از طریق ایثارگران کاندیدا شده بود همه هم به سراغ من آمدند، من اصولگرایی هستم تابع هیچ حزب اصولگرایی نیستیم، من دیدگاه اصولگرایی دارم، وقتی جبهه پایداری برای لنکرانی آمد گفتم او را در این حد اندازه نمیدانم، به زاکانی هم همین حرف را زدم دربارهی حداد عادل که از قبل موافق بودم ولی در آن ترکیب سه نفر قرار گرفت دیگر رای نداشت جلیلی را قبل از اینکه پایداری پیشنهاد کند من پیشنهاد دادم گفتم اگر جلیلی بیاید من حمایت میکنم و بعد ایشان آمد بعضیها میگویند چون که جبهه پایداری آمد من آمدم من عضو جبهه پایداری نبودم و نیستم من برای خودم اصولی دارم.
¢ نمرهی شما به دولت روحانی؟
ـ در بعضی از بخشها خوب هستند مثل بهداشت و یا سکه و دلار را نگذاشتند هیجان درست کند، اما انتقادپذیر نیستند.
¢ شخص رئیسجمهور؟
ـ شخص رئیسجمهور، دولتش هم اینطور است، انتقادپذیر نیستند و خودش هم ناراحت میشود منتقدین خودش را بیسواد، دهاتی میگوید. گذشته را سیاهنمایی میکنند، احمدینژاد خدمات خوبی هم داشت، ولی چون حاشیه داشت خدماتش هم فراموش شد به اتفاق آقایان حداد عادل ـ زاکانی ـ زارعی ـ سالک چون عضو هیات رئیسه کمیسیون اصولگرایان مجلس بودیم رفتیم پیش احمدینژاد گفتیم چرا اجازه نمیدهید رحیمی را دستگیر کنند اجازه بده قوهی قضائیه او را دستگیر کند اگر واقعا جرم کرده باید جوابگو باشد اگر کاری انجام نداده که هیچ؛ احمدینژاد حرف ما را قبول نکرد و ضربهاش را هم دید، اگر در زمان ریاست جمهوری خودش میپذیرفت که رحیمی محاکمه میشد به هر صورت در جامعه مردم میگفتند معاون اولش را هم محاکمه کرد، امروز هم متهم به دزدی نمیشدند، گذشته را نباید سیاهنمایی کرد، حالا آقای روحانی سیاهنمایی میکند، این اثر منفی دارد یکی از خصوصیات بد این دولت همین سیاهنمایی کردن است وزیرانش و معاونین رئیسجمهور به هر حال مردم قضاوت میکنند، در سیاست خارجی که شل آمدند خیلی امتیاز میدهند به غربیها در آینده ضربه میخوریم.
¢ یعنی در سیاست خارجی امتیاز دادیم؟
ـ بله، امتیاز دادیم ما انرژی هستهای را تعطیل کردیم 15 سال بعد چه اتفاقی بیفتد، مشخص نیست.
¢ نظر تیم هستهای این نیست
ـ بگویند، ما هم نظراتی داریم، امتیازاتی که میخواستند اروپا گرفت اینکه آمانو میگوید که در واقع هستهای ایران را خاموش کردیم واقعا خاموش کردند.
¢ پس نظر شما این است که دولت در بحث انرژی هستهای موفق نبود؟
ـ موفق نبودند حالا میگویند ما میخواهیم تحریم اقتصادی را برداریم تا وضعیت کشور خوب شود و ما امتیاز میدهیم تا تحریم را حل کنیم به قول مقام معظم رهبری ما که امتیازات را دادیم باید تحریمها برداشته شود کوچکترین خواسته ما این است اینها هنوز عملی نشده است.
¢ مقصر اصلی داستان انرژی هستهای درگیری احمدینژاد با اروپا بود؟
ـ نه، ما این انتقاد را به دولت روحانی داریم که به دشمنان خط داد که خزانه خالی است، مردم گرسنه هستند، آنها هم احساس کردند که الان وقت فشار است میشود به این دولت فشار آورد و امتیاز گرفت در صورت اینکه محکم میایستادند ما هیچ مشکلی نداریم ما اقتصاد داخلی را حل میکنیم قطعا اینقدر به اروپا و آمریکا امتیاز نمیدادیم.
¢ مقصر چه کسی بود؟
ـ مقصر اصلی فتنهی 88 بود که خط دادند به آنها که تحریم کنند.
¢ یعنی آن اتفاقات تاثیرگذار بود؟
ـ بله، نامهای که اخیرا آمریکاییها پخش کردند که اینها نامه نوشتند شما تحریمها را بیشتر کنید و فشار به ایران وارد کنید مشهود است فتنه این خط را به آمریکاییها داد.
¢ خیلیها علاقمند هستند که ببینید شما با توجه به اینکه عضو تاثیرگذار کمیسیون فرهنگی مجلس هستید اهل مطالعه و سینما و موسیقی هستید؟
ـ همان سوالاتی که آن ضدانقلاب اکبر نبوی پخش کرد شما یکطور دیگر بپرسید اما من فرصتم کم است که به سینما بروم شرایط من این است که از 6 صبح تا 12 شب گرفتار کارم ولی در کمیسیون فرهنگی هستم طبیعتا بعضی از فیلمها مورد سوال است باید آن فیلمها را ببینیم، چون باید در کمیسیون نظر بدهیم و این فیلمهای جدیدی که حرف و حدیثی دارد میرویم همان وزارت ارشاد که سینما دارد همان جا میبینیم و با بعضی از نمایندگان فیلم را نگاه میکنیم من بعضی مواقع خودم به سینما میروم با همین لباس روحانیت هم رفتم دیدم.
¢ کتاب چطور؟
ـ الان بیشتر وقتم روی کارهای قانونی مجلس است بیشتر در شرایط کنونی قانون را میخوانم و باید نظر داشته باشم ما انتقادی که به این دولت داریم البته به دولت احمدینژاد هم انتقاد داشتیم هیچ لایحهای فرهنگی به مجلس نمیآید و این عجیب است.
¢ یعنی چه دولت لایحهی فرهنگی به مجلس ارسال نمیکند؟
ـ بله، یعنی برنامه فرهنگی ندارند، یعنی شکم مهمتر از فرهنگ است.
¢ میگفتید که اهل مطالعه هستید که بحث به لایحه فرهنگی کشیده شد؟
ـ من در یک مقطعی از جوانی آنقدر رمان میخواندم که حتی رمانهایی که مطالعه میکردم خیلی از طلبهها نمیخواندند بخشی از ادبیاتی که یاد گرفتم از مطالعه این کتابها بود، الان بیشتر کتابهایی را که میخوانم دربارهی جنگ است.
¢ اخیرا با برگزاری کنسرتها در استان مخالفت شد این اتفاقات، از ناحیهی شما بود؟
ـ ما با اصل کنسرت مخالف نیستیم و مخالفت هم نکردیم چون موسیقی در جامعهی ما وجود دارد و طرفدار هم دارد که باید در چارچوب شرعی انجام بشود، مخالف نیستیم اما خارج از شرع و عرف مخالفت داریم اما اگر اجرای کنسرتها صحیح اجرا نشود آن وقت امام جمعه و روحانیون اعتراض میکنند یک مورد در زمان آقای شفیعیها یک زن در قزوین موسیقی اجرا کرد و بساطی در کشور راه افتاد و به مراجع هم این خبر رسید.
¢ بعد از این اهالی موسیقی و مردم علاقمند به موسیقی نگران اجرای کنسرت نباشند؟
ـ به آقای عابدینی گفتم با اجرای کنسرت مخالف هستید گفتند نخیر مدیر کل ارشاد گفته بود چه مانعی هست که ما جنسیت را قائل نشویم و این حرف تضاد با حرف امام جمعه است خانمها و آقایان اگر در کنسرت جدا باشند چه مانعی دارد به مدیر کل ارشاد هم گفتیم خوانندههای زیرزمینی را نیاورید، و روی نظم اجرا کنید.
¢ وضعیت فرهنگی استان متاسفانه ضعیف است، سالن استاندارد تئاتر، سینما و اجرای کنسرت موسیقی نداریم خیلی بد است برای استانی مثل قزوین که از استانهای پولدار کشور است که اینقدر ضعیف است شما به عنوان تاثیرگذارترین عضو کمیسیون فرهنگی مجلس برای قزوین چه کار کردید؟
ـ تالار شهر در زمان احمدینژاد کلنگ آن زده شده است و 20 درصد کار پیش رفته بود ما که وقتی نماینده شدیم تحریمها بود وضعیت پول کشور خوب نبود و اعتراض ما به آقایان گذشته بر سر همین مسایل است که شما قدرت و امکانات داشتید میتوانستید اینها را انجام بدهید، هم آقای علیخانی در دوران اصلاحات قدرت داشت هم آقای ابوترابی ایشان هم که قدرت ویژهای در مجلس دارند.
¢ آقای ابوترابی چه قدرتی در مجلس دارند؟
ـ میدانید هر وزیری که میخواهد استیضاح یا سوال شود آقای ابوترابی واسطه میشود و نمیگذارد نمایندگان آن وزیر را استیضاح کنند شما که اجازه نمیدهید، از این وزیر سوال شود برای استان خودت استفاده کن ولی ایشان استفاده نمیکند آقای ابوترابی خصوصیاتش این است این تقاضاها را ندارد.
¢ شما هم چهرهی تاثیرگذاری در اصولگرایان مجلس هستید از نفوذ خودتان استفاده کردید؟
ـ در دولت آقای روحانی هم گفتند پروژههای بالای 70 درصد بالا را پول میدهیم من خیلی دنبال تالار شهر بودم که آن تکمیل شود ولی نپذیرفتند حرف شما درست است استان و شهر قزوین واقعا کمبود دارد، استانی ثروتمند ولی در جذب بودجه بیست و نهمین استان بودیم در طی این سه سال گذشته آنقدر تلاش کردیم که به مرتبه بیست و هفتم رسیدیم و الان به 25
¢ به عملکرد خودتان چه امتیازی میدهید؟
ـ هیچوقت نگفتم من آدم قوی هستم آن آقا نوشته که من گفتم به خودم نمره 20 میدهم مصاحبه من این بوده که گفتم در دفاع از ولایت به خودم 20 میدهم اما در کارهای دیگر نه به خودم نمره متوسط به بالا میدهم در بحث ولایت محکم ایستادم در مجلس و بیرون مجلس.
¢ از اینکه در این گفتوگو حوصله به خرج دادید سپاسگزارم.
توضیحات روزنامه ولایت /مصاحبه با حجتالاسلام حسینی
از نظر روزنامه چند ایراد اساسی دارد. در مواردی تاریخ استان تحریف و در مواردی به
هیات علمیه قزوین و خاندان بزرگ ابوترابیها و آیتا... باریکبین بیعنایتی شده
است؛ در حالی که طرح موارد علیه حجتالاسلام والمسلمین علیخانی طبیعی مینمود؛
زیرا ایشان خود را از ابتدا مقابل آقای علیخانی دیده است.
مدتی طول کشید تا تصمیم به
چاپ این مصاحبه گرفتیم؛ چرا که مسئولیت چاپ آن به نوعی متوجه روزنامه هم میشود.
بنا داشتیم مواردی را که به نظر ما تحریف تاریخ قزوین است؛ حذف کنیم که این یعنی
سانسور و اخلاقا هم درست نیست که فقط بخشهایی از مصاحبه را که از نظر ما درست
است؛ چاپ کنیم.
در مواردی که شائبه قومیتگرایی
هم دارد؛ باز هم عرصه را وسیع دیدیم. در موارد تقلیل دفاع هیات علمیه قزوین از بنیصدر
به مخالفت با حجتالاسلام علیخانی به نظر ما به هیات علمیه قزوین کملطفی شده است
که بنا به تعهدات حرفهای، آن را حذف نکردیم.
همینطور درباره طرح ناقص
اختلافات سپاه و کمیته که زنده کردن آن، امروزه دردی را از کسی دوا نمیکند. اما
اکنون که مطرح شد جای توضیحات پیرامون آن باز است. شاید وقتی دیگر ...
در تحلیل آخر به این نتیجه
رسیدیم که بهترین اقدام، چاپ کامل مصاحبه است و از دوستان تقاضا داریم؛ نقدهایشان
را بنویسند تا به چاپ آن نیز مبادرت ورزیم و قبلا از عزیزانی که بنظرشان در این
مصاحبه احتمالا حقوقی از آنان ضایع شده است؛ پوزش میطلبیم و حق نقد و پاسخگویی را
برای آنان به رسمیت میشناسیم.
- ۹۴/۰۸/۲۰