قزوین فردا

معنویت،عدالت،آزادی،درسایه ولایت

قزوین فردا

معنویت،عدالت،آزادی،درسایه ولایت

قزوین فردا
آخرین مطالب


قزوین فردا: حسن حمزه زاده، صاحب امتیاز و مدیر مسوول هفته نامه «قزوبن فردا» در پاسخ به یادداشتی تحت عنوان «انتشار نشریه انتخاباتی بدون مجوز» که در روزنامه ولایت مورخه دوم دیماه ۹۴ به چاپ رسیده بود، جوابیه ای صادر کرد، اما ترجیح داد به جای اینکه آن را به روزنامه ولایت بدهد در دیگر رسانه ها منتشر کند. متن کامل این جوابیه به شرح زیر است. 


امروز متوجه شدم همکارانم در روزنامه «ولایت» یادداشتی انتقادی با عنوان «انتشار نشریه انتخاباتی» منتشر و در آن از جانب انصاف خارج شده و اشارات نادرستی به اینجانب و هفته‌نامه «قزوین فردا» کرده‌اند. در ابتدا خواستم جوابیه‌ای بنویسم و برای مدیر مسوول آن بفرستم تا بر اساس قانون مطبوعات در اولین شماره آن روزنامه منتشر شود؛ اما یادم آمد در مواجهه قبلی خود با دست اندرکاران این روزنامه (که تلاش بسیاری دارند که خود را قانونمدار و اهل قانون مطبوعات جلوه دهند) با اینکه در دو شماره علیه اینجانب مطالب کذبی نوشته بودند، حاضر نشدند جوابیه‌ام را چاپ کنند. پس قید نوشتن جوابیه برای روزنامه «ولایت» را زدم؛ اما لازم دانستم توضیحاتی را نوشته و آن را در رسانه‌ای غیر از روزنامه ولایت منتشر کنم تا کمکی باشد به آگاهی‌بخشی به مخاطبان شریف استان قزوین. 


یکم. همانطور که نویسنده محترم این یادداشت نوشته است، براساس قانون مطبوعات، صاحب امتیاز موظف است ظرف مدت 6 ماه پس از صدور پروانه، نشریه مربوطه را منتشر کند و در غیر این صورت با یک بار اخطار کتبی و دادن فرصت 15 روز دیگر در صورت نداشتن عذر موجه، اعتبار پروانه از بین می‌رود و مشمول ماده 16 می‌شود.

در این خصوص چند نکته را به اختصار به عرض مخاطبان محترم می‌رسانم.

نص صریح قانون اشاره می‌کند به اینکه در صورت عدم انتشار به مدیرمسوول نشریه اخطار کتبی داده شود، در صورتی که تا لحظه نگارش این متن، بنده هیچگونه اخطاری از طرف وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی (و یا اداره کل محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قزوین) دریافت نکرده‌ام. حتی پس از انتشار اولین شماره، همکارانم چند نسخه از آن را برای اداره کل ارشاد استان قزوین بردند و تحویل کارشناس مربوطه دادند. همین کارشناس ما را راهنمایی کرد تا اطلاعات نشریه را در سامانه جامع رسانه‌های کشور به‌روز کنیم که این کار را هم انجام دادیم. دو روز بعد از انتشار از طریق ارشاد استان قزوین به بنده اطلاع دادند که نشریه شما مشمول ماده 16 شده است.

قاعدتاً نویسنده این یادداشت به من حق می‌دهند تا زمانی که به بنده اخطاری داده نشود، بنده نخواهم دانست که وزارت ارشاد در مورد نشریه قزوین فردا چه تصمیمی گرفته است.

ممکن است گفته شود شما که کار مطبوعاتی می‌کنید، حتما باید قانون مطبوعات را هم مطالعه کرده باشید؛ بر اساس بخش اول همین قانون، ارشاد فرجه 6 ماهه را تعیین کرده است و شما که با تاخیر این کار را کردید چرا شک نداشتید که ممکن است مشمول ماده 16 شده باشید؟ در پاسخ به این پرسش اجمالاً باید گفت که قانونگذار تعمداً و با علم و آگاهی به مشکلات پیش روی انتشار یک نشریه دست مجری را باز گذاشته تا با اخطار و دادن فرصت مانع از لغو مجوز نشریه‌ای شود که مدیر مسؤول و صاحب امتیاز آن ماه‌ها برای گرفتن آن وقت صرف کرده و خوان‌ها گذرانده و مشقت‌ها کشیده تا به آن برسد. همین سعه صدر و نگاه پدرانه به یک نشریه سبب شده است که گه گاه این فرجه 6 ماهه به یک سال و بیشتر هم بینجامد؛ تا شاید جلوی بسته شدن یک نشریه گرفته شود. در خصوص هفته‌نامه «قزوین فردا» هم خوشبختانه همین نگاه وجود داشته است.

در مراجعه‌ای که پس از اطلاع از وضعیت جدید مجوز نشریه به معاونت امور مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشتم، به مسؤول محترم دبیرخانه هیأت نظارت توضیح مختصری از شرح ماوقع را دادم و ایشان هم پذیرفتند. قرار شد در خصوص مجوز این نشریه در هیأت نظارت تصمیم‌گیری شود و بنده هم عرفاً و قانوناً وظیفه دارم جلوی انتشار شمارگان بعدی نشریه را بگیرم تا تکلیف مجوز نشریه مشخص شود.


دوم. بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که فراهم کردن مقدمات انتشار یک نشریه، به ویژه اولین شماره آن، مستلزم صرف وقت و انرژی مضاعفی است که موجب می‌شود هیچ آدم عاقلی با علم به این که مجوز نشریه اش باطل شده است، دست به این ریسک بی‌ارزش نزند. بنده نیز هیچ گاه حاضر نیستم تمام حیثیت و آبروی چندین و چند ساله‌ای را که از خاکسایی خاک کف پای فعالان عرصه مطبوعات به دست آورده‌ام را چوب حراج زده و انگ قانون‌شکنی و قانون‌گریزی بخورم. به همین دلیل، براساس مقررات و قوانین موجود برای انتشار نشریه اقدام کردم. در همان روزهای نخستین گرفتن مجوز انتشار هفته‌نامه در مصاحبه با یک خبرگزاری اعلام کردم که به زودی در اردیبهشت ماه با اولین شماره قزوین فردا به میان شما خواهیم آمد و برخورد نامناسب و جوسازی «روزنامه ولایت» و مطرح کردن بحث رانت و این جور مسایل سبب شد تا مقداری در زمان انتشار آن تامل کنم تا مبادا جریان اصولگرایی از بابت این شانتاژ تبلیغاتی آسیب ببیند. هرچند در همان موقع بنده پاسخم به دست اندرکاران این روزنامه، به ویژه مدیرمسؤول آن قاطع و روشن بود. مخاطبان می‌توانند در لینک زیر آن را مطالعه کنند. 

 

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921218001111

 

سوم. نویسنده در سراسر این یادداشت سعی کرده بنده را به یکی از نمایندگان استان منتسب کند تا شاید بخشی از این تخلفی را که به زعم ایشان متوجه اینجانب می‌شود، به گردن این نماینده محترم بیندازد و از این بابت وجهه او را زیر سئوال ببرد. در این خصوص نیز شاید بد نباشد، توضیحات مختصری ارایه بدهم. در اینکه بنده از ارادتمندان سلسله جلیله سادات به ویژه حضرت آیت‌الله شالی (رحمت‌الله علیه) و داماد بزرگوار ایشان جناب حجت‌الاسلام سیدمرتضی حسینی هستم، شکی نیست. من با افتخار اعلام می‌کنم جزو ارادتمندان و مریدان این خاندان پر افتخار و پاکدست و انقلابی هستم و در راه اعتلا و پیشرفت جریان اصولگرایی در کشورم از هیچ کوششی دریغ نکرده و نخواهم کرد. 

گفته شده بنده مسئول دفتر حجت الاسلام حسینی هستم. باید بگویم شما که ظرف این چند روز از هیچ کوششی دریغ نکرده و در مراجعات مکرر به ارشاد استان قزوین و معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد سعی کردید هر آنچه می‌توانید علیه من جور کنید، از هر کس بپرسید به شما خواهد گفت که بنده در دفتر حجت‌الاسلام والمسلمین حسینی مسئولیتی ندارم. شاید یکی از دلایل تأخیر در انتشار این نشریه این بود که شما به راحتی نتوانید با این آسمان و ریسمان بافتن‌ها، این سید جلیل‌القدر را برنجانید. 


چهارم. اگرچه بنده این جوابیه را برای روزنامه «ولایت» نمی‌فرستم؛ اما احتمال می‌دهم مدیر مسؤول محترم آن این یادداشت را ببیند و بخواهد باز هم پاسخی بدهد. اگر چنین شد و ایشان این یادداشت را دیدند، بدانند که بنده نگاهم نسبت به جنابش تغییر نکرده و هنوز هم بر این باورم که این تمثیل کوتاه همچنان در خصوص ایشان صدق می‌کند.

 

فهم!

مردی کفاش چرم‌هایش را در کاسه‌ای خیسانده بود. رهگذری رسید و نگاهی به کاسه کرد و گفت: حاجی سیرابی کاسه‌ای چند؟

کفاش گفت: سیرابی نیست.

رهگذر اصرار کرد. کفاش که اصرار مرد را دید، گفت: کاسه‌ای پنج تومان.

رهگذر دست در جیب کرد و گفت: یک کاسه بده!

کفاش در کمال ناباوری چند تکه چرم در کاسه گذاشت و در این فکر بود که مرد در عمل بفهمد چه خریده. اما مرد با اشتها و مشقت، چرم‌ها را جوید و قورت داد. در انتها در مقابل چشم‌های پر از شگفتی کفاش، در حالی که عزم رفتن می‏کرد، لبخندی عاقل اندر سفیه روی چهره نشاند و گفت: پیرمرد! ما که خوردیم و رفتیم، اما نگو نادان بود و نفهمید؛ سیرابی ‏آن نپخته بود!

  • قزوین فردا